سه شنبه, ۲۸ اسفند ۱۴۰۳ /
72229
۲۲ دی ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۲
62 بازدید
۰

پرتاب از کودکی به زندگی

تبریز ما (به نقل از عصر تبریز)- مریم پورعلی: اهر؛ جایی که زود به زود مسیرم به این سمت کج می‌شود، جایی که به‌نوعی دیار مادری‌ام است و هر گوشه‌اش خاطره‌ای از کودکی‌هایم را زنده می‌کند. این شهر، با کوچه‌های باریک و دیوارهای کهنه‌اش، همیشه برایم حال‌وهوایی خاص دارد، اما این‌بار چیزی در دل این […]



تبریز ما (به نقل از عصر تبریز)- مریم پورعلی: اهر؛ جایی که زود به زود مسیرم به این سمت کج می‌شود، جایی که به‌نوعی دیار مادری‌ام است و هر گوشه‌اش خاطره‌ای از کودکی‌هایم را زنده می‌کند.

این شهر، با کوچه‌های باریک و دیوارهای کهنه‌اش، همیشه برایم حال‌وهوایی خاص دارد، اما این‌بار چیزی در دل این سفر متفاوت بود.

چندین بار از آشناهای دور و همسایه‌ها شنیده بودم که پدیده کودک‌ همسری در اینجا در حال افزایش است؛ مادران به‌ویژه در چشم و هم‌چشمی با یکدیگر، دخترانشان را از همان بدو کودکی برای اداره زندگی تعلیم می‌دهند.

این خبر همچون خاری در ذهنم نشست؛ ناخوشایند و دردناک. نمی‌توانستم به‌سادگی از کنار این موضوع بگذرم. تصمیم گرفتم برای درک عمیق‌تر این معضل و لمس واقعیت‌هایی که پشت این سنت پنهان است، به دادگاه خانواده اهر بروم.

صبحی سرد و خاکستری بود. نسیم سرد پاییزی از لا‌به‌لای شاخه‌های لخت درختان می‌گذشت و سرمایش بر پوستم می‌نشست.

خورشید، کم‌رمق و خسته، از پشت ابرهای سنگین سرک می‌کشید، گویی حتی او هم از تماشای این زمین افسرده دل‌زده شده؛ ساختمان دادگاه، با دیوارهای ساده و بی‌روحش، در دل این شهر کوچک خودنمایی می‌کرد.

وارد سالن وسیع و سرد دادگاه شدم. سکوت سنگینی فضا را پر کرده بود؛ سکوتی که تنها با صدای خش‌خش کاغذها یا قدم‌های شتاب‌زده کارکنان شکسته می‌شد.

در گوشه‌ای از سالن ایستادم و نگاه کردم. هیچ‌کس به دیگری توجهی نداشت؛ هرکس درگیر دنیای خود بود. اما چیزی در این فضا آزاردهنده بود؛ یک سنگینی نامرئی، یک حس خاموش از رنج‌هایی که در این دیوارها انباشته شده بود.

نگاهم به دختری افتاد که در گوشه‌ای روی نیمکتی نشسته بود. دستانش می‌لرزیدند؛ شاید از سرما، شاید از ترس. هیچ اثری از امید در چهره‌اش نبود. در نگاهش چیزی عمیق‌تر از ناامیدی موج می‌زد؛ حسرت، اندوه و شاید آرزویی دفن‌شده. نزدیکی او، فضای دادگاه را برایم سنگین‌تر کرد.

با خودم می‌گویم: باید بفهمم چه می‌گذرد. باید ببینم این کودک، که هنوز میان کودکی و بزرگسالی معلق است، چگونه به اینجا رسیده. تصمیمم برای شناخت این پدیده جدی‌تر می‌شود و گام‌های لرزانم مرا به عمق ماجرا می‌کشاند.

نگاهم روی پرونده‌ای که روی صندلی کنارش جا خوش کرده، می‌لغزد. سکوت سنگینی میان ما جریان دارد؛ سکوتی پر از سؤال‌هایی که پاسخی برایشان نیست. او همچنان به زمین خیره است، گویی در دنیایی دیگر غرق شده.

لحظه‌ای مکث می‌کنم. نمی‌دانم چطور خلوتش را بشکنم. بالاخره تصمیم می‌گیرم چیزی بگویم. صدایم آرام اما مطمئن است: «می‌خواستم باهات حرف بزنم، اما نمی‌دونم از کجا شروع کنم…»

او واکنشی نشان نمی‌دهد. اما لحضه‌ای بعد، سرش را کمی بالا می‌آورد. چشمانش به چشمانم قفل می‌شوند؛ نگاهش پر از چیزی است که انگار هزاران حرف نگفته دارد، اما لب‌هایش بسته مانده‌اند.

به سختی صدای خودم را می‌شنوم که می‌پرسم: «چطور به اینجا رسیدی؟»
صدایم پر از تعجب و اندوه است، لبریز از پرسشی که جوابی ندارد. او آهسته سرش را پایین می‌اندازد و صدای ضعیفش را می‌شنوم که گویی از دل خاطراتی تاریک و دور می‌آید: مادرم همیشه می‌گفت باید مثل دخترعمویم باشم. هیچ‌وقت خودم نبودم. هر روز در رقابت با او بودم. انگار زندگی‌ام میدان نبردی بود که تنها شکست در انتظارم بود.

گویی که در ذهن او تصویری از آنچه گذشته بود درخشیده باشد ادامه داد: مادرم همیشه در رقابت با دخترعمویم بود. او به‌تازگی ازدواج کرده بود، و مادرم هم که نمی‌توانست این رقابت را تحمل کند، تصمیم گرفت که من نیز باید ازدواج کنم. او مرا مجبور کرد با مردی پانزده سال بزرگتر از خودم ازدواج کنم. اما این تصمیم نه به‌خاطر خود من، بلکه به‌خاطر تأسیس یک رابطه به‌ظاهر موفق بود. مادرم هیچ‌گاه نتوانست بفهمد که این انتخاب‌ها نه به‌خاطر من، بلکه برای پر کردن خلأهای درونی خودش بود؛ خلأی که در دل رقابت با دیگران به‌وجود آمده بود. این فشار، مانند زنجیری سنگین بر دوش من افتاد، چیزی که تمام زندگی‌ام را از مسیری که می‌خواستم، منحرف کرد.

کلماتش همچون زخم‌هایی کهنه در جانم نفوذ می‌کنند. او ادامه می‌دهد:
گاهی به شهربازی می‌رفتم. بچه‌ها می‌خندیدند و آزاد بودند. آرزو می‌کردم دوباره کودک باشم؛ بی‌دغدغه، بی‌هیچ قید و بندی. اما این خیال‌ها همیشه با صدای شوهرم می‌گریختند.

حرف‌هایش در ذهنم می‌پیچند و موجی از احساسات متضاد را برمی‌انگیزند. این دیگر فقط یک مکالمه نیست؛ این انتقال دردی است که سال‌ها با خود کشیده است. وقتی جمله‌ای پایانی‌اش را می‌گوید، صدایش همچون انعکاس فریادی در سکوت سالن می‌پیچد: آیا می‌توانم این زندگی را ادامه دهم؟

در صدای او به وضوح پر از ناامیدی است، اما همانطور که از دل گفتارش پیداست، هنوز جرقه‌ای از امید در درونش وجود دارد: باید راهی پیدا کنم، باید آزاد شوم.

بعد از بازگشت به تبریز، فکرهایم آرام نمی‌گیرد. سحر و امثال سحر را که در اهر دیدم و زندگی‌های ناتمامشان در ذهنم زنجیره‌ای از سوالات ساخته‌اند. نمی‌توانم ساده از کنار این موضوع بگذرم. تصمیم می‌گیرم با کسی صحبت کنم که بتواند به این سوالات پاسخ بدهد. از میان اسامی مختلف، شماره دکتر امیر ابوالفضل عزیزپور، روانشناس برجسته و استاد دانشگاه، را پیدا می‌کنم.

وقتی تماس می‌گیرم، صدایش پر از آرامش است. کمی از خودم می‌گویم و این که چرا با او تماس گرفته‌ام. او با علاقه گوش می‌دهد و می‌گوید:
بسیار خوب. کودک‌همسری موضوع حساسی است. هر چیزی که ذهنت را مشغول کرده بپرس. اجازه بده این مکالمه برای هردوی ما مفید باشد.

با کمی مکث می‌پرسم:
دکتر، چرا کودک‌همسری هنوز در جامعه ما اتفاق می‌افتد؟

او با لحنی متین شروع به صحبت می‌کند:
این پدیده یک مسئله چندوجهی است. نمی‌توان آن را به یک عامل خاص نسبت داد. مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی قوانین ناکارآمد، همگی دست به دست هم می‌دهند تا چنین اتفاقی رخ دهد. مثلاً در برخی خانواده‌ها، مشکلات اقتصادی باعث می‌شود که ازدواج زودهنگام دخترانشان را به‌عنوان یک راه‌حل ببینند. خانواده‌هایی که از پس خرج‌های روزمره‌شان برنمی‌آیند، فکر می‌کنند اگر دخترشان زودتر ازدواج کند، یکی از بارهای مالی‌شان کمتر می‌شود.

کمی فکر می‌کنم. می‌پرسم:
آیا این همه‌اش به مسائل اقتصادی برمی‌گردد؟

با لحنی جدی‌تر ادامه می‌دهد:
نه، فقط مسائل اقتصادی نیست. باورهای فرهنگی و سنتی هم نقش بزرگی دارند. در بسیاری از مناطق، هنوز این باور غلط وجود دارد که دختر باید در سن پایین ازدواج کند، وگرنه شانسش برای زندگی خوب از بین می‌رود. این خانواده‌ها فکر می‌کنند اگر دخترشان بزرگ‌تر شود و ازدواج نکند، به او برچسب‌هایی مثل “پیر دختر” می‌زنند. این نگاه به‌شدت آسیب‌زننده است. گاهی حتی وقتی دختری ازدواج می‌کند و موفق نیست، او را بدبخت می‌خوانند، انگار که زندگی‌اش به پایان رسیده.

دکتر کمی مکث می‌کند و بعد با دقت بیشتری توضیح می‌دهد:
سواد و آگاهی خانواده‌ها هم بسیار تاثیرگذار است. وقتی سطح دانش و اطلاعات خانواده پایین باشد، نه‌تنها کودک‌همسری را اشتباه نمی‌دانند، بلکه به آن افتخار هم می‌کنند. برای این خانواده‌ها، داشتن خواستگار زیاد یک امتیاز محسوب می‌شود. از طرفی در بسیاری از این خانواده‌ها، پدر تصمیم‌گیرنده اصلی است و نظام پدرسالاری حاکم است. این یعنی نظر دختر یا حتی مادر خانواده اهمیت زیادی ندارد. در چنین شرایطی، پدر ممکن است به دلایل فامیلی یا سنتی، به ازدواج دخترش در سن پایین رضایت دهد.

حرف‌هایش را گوش می‌دهم و در ذهنم تمام آنچه در اهر دیدم، مرور می‌کنم. تصاویر دخترانی که مجبور شدند در سنین پایین وارد زندگی‌ای شوند که برای آن آماده نبودند.

از او درباره پیامدهای کودک‌همسری می‌پرسم. با لحنی آرام و درعین‌حال جدی می‌گوید:
پیامدهای کودک‌همسری را نباید دست‌کم گرفت. از نظر روانی، این دختران هنوز به بلوغ عاطفی نرسیده‌اند. آن‌ها نمی‌دانند چه چیزی در انتظارشان است و این باعث اضطراب، استرس و حتی افسردگی می‌شود. بسیاری از این دختران به دلیل نداشتن آگاهی کافی، نمی‌توانند از خود دفاع کنند. احساس درماندگی در مواجهه با مشکلات، یک نتیجه طبیعی است.

لحنش کمی تندتر می‌شود و ادامه می‌دهد:
اما این فقط از نظر روانی نیست. از نظر جسمی هم، بارداری و زایمان در سنین پایین مشکلات جدی به همراه دارد. بدن این دختران هنوز برای چنین مسئولیتی آماده نیست. عواملی مثل زایمان زودرس، سقط جنین و حتی مشکلات بلندمدت جسمی، همگی می‌توانند زندگی‌شان را مختل کنند.

کمی سکوت می‌کنم و بعد می‌پرسم:
دکتر، به نظر شما چطور می‌توان از این پدیده جلوگیری کرد؟

چند لحظه سکوت می‌کند، انگار که به دنبال کلمات درست می‌گردد. بعد با لحنی محکم می‌گوید:
اولین قدم آگاهی‌بخشی است. ما باید خانواده‌ها را با استفاده از رسانه‌ها و برنامه‌های آموزشی آگاه کنیم. این آگاهی باید از مدارس شروع شود و تا سطح جامعه ادامه پیدا کند. از طرفی، قوانین ما نیاز به بازنگری جدی دارند. قوانین باید به‌گونه‌ای طراحی شوند که از این کودکان حمایت کنند و مانع وقوع این ازدواج‌ها شوند.

صدایش نرم‌تر می‌شود و می‌گوید:
اما اگر این اتفاق افتاد، خانواده باید در کنار فرزندشان باشد. حمایت عاطفی خانواده می‌تواند از پیامدهای منفی این ازدواج‌ها بکاهد. اگر مشکلی پیش آمد، خانواده باید او را به مشاور یا روانشناس معرفی کند و در موارد حاد، حتی از مراجع قانونی کمک بگیرد. مهم‌ترین نکته این است که دختر نباید احساس تنهایی کند.

وقتی تماس تمام می‌شود، گوشی را روی میز می‌گذارم و برای لحظاتی بی‌حرکت می‌مانم. حرف‌های دکتر عزیزپور مثل چراغی در ذهنم روشن می‌شود. کودک‌همسری تنها یک موضوع ساده نیست؛ این زخم بزرگی است که باید برای درمانش تلاش کنیم. از خودم می‌پرسم:
من چه کاری می‌توانم انجام دهم؟

پاسخی ندارم، اما می‌دانم این شروع مسیری است که باید ادامه‌اش بدهم.

منبع خبر «» است و آژانس خبری تحلیلی تبریز ما – اخبار سیاسی تبریز – اخبار اجتماعی تبریز – اخبار ورزشی تبریز – اخبار تراختور – اخبار فرهنگی تبریز – تبریز خبر در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر می‌دانید، خواهشمند است کد ( 72229 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره  0989142578922  پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه آژانس خبری تحلیلی تبریز ما – اخبار سیاسی تبریز – اخبار اجتماعی تبریز – اخبار ورزشی تبریز – اخبار تراختور – اخبار فرهنگی تبریز – تبریز خبر مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
7 سال پيش [ 57433 بازدید ]
7 سال پيش [ 32734 بازدید ]
8 سال پيش [ 18090 بازدید ]
5 سال پيش [ 17684 بازدید ]
4 سال پيش [ 11403 بازدید ]
7 سال پيش [ 11136 بازدید ]
8 سال پيش [ 10034 بازدید ]
8 سال پيش [ 9788 بازدید ]
5 سال پيش [ 8305 بازدید ]
7 سال پيش [ 7227 بازدید ]
5 سال پيش [ 6772 بازدید ]
3 سال پيش [ 6662 بازدید ]
3 سال پيش [ 6130 بازدید ]
4 سال پيش [ 5437 بازدید ]
6 سال پيش [ 5432 بازدید ]
2 سال پيش [ 5410 بازدید ]
4 سال پيش [ 5222 بازدید ]
6 سال پيش [ 5203 بازدید ]
3 سال پيش [ 5201 بازدید ]
3 سال پيش [ 5149 بازدید ]
عصر تبریز 41 دقيقه پيش [ 5 بازدید ]
عصر تبریز 41 دقيقه پيش [ 1 بازدید ]
عصر تبریز 41 دقيقه پيش [ 1 بازدید ]
عصر تبریز 41 دقيقه پيش [ 1 بازدید ]
عصر تبریز 42 دقيقه پيش [ 3 بازدید ]
عصر تبریز 42 دقيقه پيش [ 3 بازدید ]
عصر تبریز 42 دقيقه پيش [ 3 بازدید ]
عصر تبریز 42 دقيقه پيش [ 3 بازدید ]
عصر تبریز 42 دقيقه پيش [ 3 بازدید ]
عصر تبریز 42 دقيقه پيش [ 3 بازدید ]
عصر تبریز 42 دقيقه پيش [ 0 بازدید ]
عصر تبریز 43 دقيقه پيش [ 0 بازدید ]
عصر تبریز 43 دقيقه پيش [ 0 بازدید ]
عصر تبریز 43 دقيقه پيش [ 1 بازدید ]
عصر تبریز 43 دقيقه پيش [ 0 بازدید ]
عصر تبریز 43 دقيقه پيش [ 0 بازدید ]
عصر تبریز 43 دقيقه پيش [ 0 بازدید ]
عصر تبریز 44 دقيقه پيش [ 0 بازدید ]
عصر تبریز 44 دقيقه پيش [ 0 بازدید ]
عصر تبریز 44 دقيقه پيش [ 0 بازدید ]
آژانس خبری تبریز ما 4 سال پيش [ 269 بازدید ]
عصر تبریز 4 سال پيش [ 481 بازدید ]
تبریز من 4 سال پيش [ 251 بازدید ]
تبریز من 4 سال پيش [ 231 بازدید ]
عصر تبریز 4 سال پيش [ 356 بازدید ]
عصر تبریز 30 روز پيش [ 48 بازدید ]
آژانس خبری تبریز ما 5 سال پيش [ 499 بازدید ]
آژانس خبری تبریز ما 5 سال پيش [ 324 بازدید ]
آژانس خبری تبریز ما 5 سال پيش [ 1497 بازدید ]
آژانس خبری تبریز ما 6 سال پيش [ 271 بازدید ]
آژانس خبری تبریز ما 4 سال پيش [ 689 بازدید ]
آژانس خبری تبریز ما 5 سال پيش [ 705 بازدید ]
عصر تبریز 4 سال پيش [ 284 بازدید ]
آژانس خبری تبریز ما 4 سال پيش [ 253 بازدید ]
عصر تبریز 4 سال پيش [ 225 بازدید ]
تبریز من 4 سال پيش [ 344 بازدید ]
آژانس خبری تبریز ما 4 سال پيش [ 277 بازدید ]
تبریز من 4 سال پيش [ 529 بازدید ]
تبریز من 4 سال پيش [ 601 بازدید ]
آژانس خبری تبریز ما 6 سال پيش [ 237 بازدید ]