حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 28 شوال 1445 Monday, 6 May , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 11405 تعداد نوشته های امروز : 0×

بیا ای دل کمی وارونه گردیم

شناسه : 9862 21 دسامبر 2017 - 6:26 228 بازدید

[ad_1] تبریز ما: شب‌های باهم بودن، شب‌های شعر و خاطره، و در این میان خاطره‌بارترین این شب‌ها، شب چله یا شب یلداست. شب چله بلندترین شب سال. شبی برای باهم بودن، شبی برای دوست داشتن و شبی برای اینکه بفهمیم و بدانیم “چقدر زود دیر می‌شود.” پاییز هزار رنگ حسابی  شهرمان را  رنگ آمیزی کرده […]

بیا ای دل کمی وارونه گردیم
پ
پ

[ad_1]


تبریز ما: شب‌های باهم بودن، شب‌های شعر و خاطره، و در این میان خاطره‌بارترین این شب‌ها، شب چله یا شب یلداست. شب چله بلندترین شب سال. شبی برای باهم بودن، شبی برای دوست داشتن و شبی برای اینکه بفهمیم و بدانیم “چقدر زود دیر می‌شود.”

پاییز هزار رنگ حسابی  شهرمان را  رنگ آمیزی کرده است،با وجود اینکه اولین برف پاییزی نیز باریده اما باز هم کافی است جاهای پر دار و درخت شهر قدم بگذاریم تا هنوز هم رد پایش را ببینیم.

اما کم کم دیگر باید با او هم خداحافظی کنیم. یک روز بیشتر به بدرقه‌اش نمانده است.از آنجایی که ما ایرانی‌ها از قدیم‌الایام اهل ذوق و هنر بودیم، به این آسانی‌ها از کنار چنین آفرینش‌های بی‌بدیلی ساده نگذشته‌ایم و وجود انواع رسم و رسومات در سرآغاز فصل‌ها این حقیقت را می‌رساند که روح و احساسمان نیز همپا با طبیعت رنگ و بویی دیگر می‌گیرد.

یکی از این رسم و رسوم‌های زیبا، شب یَلدا یا شب چلّه یکی از کهن‌ترین جشن‌های ایرانی‌هاست.در این جشن، طی شدن بلندترین شب سال و به دنبال آن بلندتر شدن طول روزها در نیم‌کرهٔ شمالی که مصادف با انقلاب زمستانی است،گرامی داشته می‌شود.

یلدا به زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) گفته می‌شود.

قدیم‌ها که هنوز پای اینترنت و شبکه‌های اجتماعی جمع گرم خانواده‌ها را به هم نزده بود،خانواده‌های ایرانی در شب یلدا معمولاً شامی فاخر همچنین انواع میوه‌ها و رایج‌تر از همه هندوانه را مهیا و دور هم سرو می‌کردند.

پس از سرو تنقلات، قصه‌گویی بزرگان خانواده برای دیگر اعضای فامیل همچنین فال‌گیری با دیوان حافظ رایج بود.

البته نه اینکه چنین مراسمی الان نیز برگزار نمی‌شود، شاید با رنگ و لعابی بیشتر نیز برگزار می‌شود اما دیگر از آن دلخوشی‌های قدیم و محافل ساده و صمیمی کمتر می‌توان سراغ گرفت.

چشم هم چشمی‌ها، تجملات دست و پاگیر و بریز و بپاش‌های آن‌چنانی چنان رنگ ضایعی به این رسم زده است که  بعضا تعدادی از خانواده‌های ندار پیش از رسیدن شب یلدا غم و ناراحتی سراسر وجودشان را می‌گیرد چون باید از دور به آنها بنگرند و دندان بر جگر نهند.

سئودا، بانوی جوان تبریزی است که هشت ماه از دوران نامزدیش می‌گذرد، وقتی از او درباره رسم و رسوم  مخصوص شب یلدا می‌پرسیم گل ازگلش می‌شکفد.

می‌گوید: ما هم مثل دیگر خانواده‌های تبریزی از چند ماه قبل خودمان را برای چنین شبی آماده کرده‌ایم  و برنامه‌ریزی داشته‌ایم چون نامزدم مشغله‌کاری شدیدی دارد و این روزها زیاد وقت آزاد ندارد، یکی دو هفته قبل با هم قرار گذاشته و خرید مختصری را انجام داده‌ایم.

وقتی از او مبلغ این خرید مختصر را می‌پرسیم  و اینکه چه چیزهایی خریده، می‌گوید: تا آن‌جایی که اطلاع دارم حدود 700، 800 هزار تومان شده است، وسایلی از قبیل پالتو، پوتین، شال و…همچنین  تنقلات مخصوص شب یلدا و میوه و شیرینی که هرکدام بهانه‌ای هستند برای خاطره‌انگیز شدن چنین شبی.

این جوان تبریزی می‌افزاید: من زیاد اهل تجملات نیستم و در هنگام خرید نیز تا حدامکان  تلاش کردم که به نامزدم و خانواده‌اش فشار کمتری وارد شود،چون اعتقاد دارم که  عزیز شمردن این شب و در کنار هم بودن بسیار باارزش‌تر از این است که یک نفر به خاطر انتخاب‌ها و خریدهای آن‌چنانی و ضرر اقتصادی زدن به خانواده همسرش، این شب را تلخ کند.

سئودا، در مورد مراسم ویژه شب یلدا و برنامه‌هایی که برای  آن شب تهیه دیده‌اند، می‌گوید: چون نامزدم مشغله کاریش زیاد است، ما مراسم را یک روز پس از شب یلدا برگزار خواهیم کرد. یک شام مختصری تدارک دیده  و منتظر حضور مهمانان که متشکل از نامزدم، پدر و مادرش و خواهرش هست، خواهیم بود.

وی اضافه می‌کند:کادوهایی که آنها به مناسب شب یلدا آورده‌اند، روی یک زمین در کنار هم چیده و به زیبایی می‌آرائیم و برای یادگاری همچنین ماندگار شدن این مراسم،  عکس هم خواهیم گرفت اما در اصل همه اینها بهانه‌ای است برای در کنار هم بودن و صمیمیت بیشتر.

یکی از رسوم این شب که در بستر زمان کمرنگ شده است، فرستادن «خوانچه یا خنچه چله» به منزل نوعروسان است که خانواده داماد در نخستین شب چله‌ای که عروس را برای پسرشان برگزیده‌اند، این خنچه یا خوانچه را به منزل عروس می‌برند.

این خنچه شامل انواع آجیل و شیرینی و میوه‌های فصل مانند انار، ازگیل و هندوانه به همراه هدایایی برای عروس خانم است که در بسته‌هایی آذین‌بندی می‌شود.

وقتی کتب تاریخی را ورق می‌زنیم یا پای صحبت پیرزنان و پیرمردان پابه سن گذاشته فامیل می‌نشینیم، از تک تک صحبت‌هایشان به وجد آمده و آرزو می‌کنیم ای کاش ما نیز به مانند آنها دنیایی زیبا،ساده و بی‌آلایش داشتیم و کمتر در قید و بند دنیای ماشینی عصر حاضر بودیم.

 سمیرا، دیگر جوان تبریزی نیز که دومین سال دوران نامزدیش را می‌گذراند، در تب و تاب مهیا کردن خود برای جشن بزرگ شب یلداست.

با شوری وصف ناشدنی از این رسم‌ها می‌گوید: من علاقه زیادی به رسم‌های قدیم  دارم و هر کدام از آنها که فرامی‌رسد با شور و ذوق دوست دارم در کنار خانواده‌ام حسابی این روزها را خاطره‌انگیز کنیم.

وی با اشاره به شب یلدای سال گذشته می‌گوید:سال گذشته چون اولین سال دوران نامزدیم بود، خانواده نامزدم حسابی زحمت کشیده بودند و با خرید هدایایی به خانه من آمدند.من نیز از ساعت‌های قبل برای اینکه ظرافت به خرج بدهم، مثل سال‌های قدیم ایران زمین، بساط کرسی را فراهم دیده و با انداختن لحاف مخصوص روی میز و پهن کردن ترمه روی آن همچنین استفاده از ظروف مسی و تزئین کادوهایی که نامزدم آورده بودند، یک روز خاطره‌انگیزی را در کنار خانواده‌هایمان گذراندیم.

سمیرا، از مزایای این رسم‌های ماندگار را در کنار هم بودن و ثبت خاطرات خوش دانست و افزود:  باید این در کنار هم بودن را قدر بدانیم و با اوقات تلخی همچنین ریخت و پاش‌های اضافی آن را خراب نکنیم.

وی سخنش را یک شعر قدیمی ترکی به اتمام می‌رساند:

یایینیز آیرانسیز اولماسین

قیشینیز یورقانسیز اولماسین

قیش چیخار اوزو قارالیق کوموره قالار

جای دوری را نشانتان نمی‌دهیم. یک فلکه بالاتر از دانشگاه سری به یکی از سوغات‌سراهای شهر می‌زنیم، همان‌ جایی که پاتق اعیان‌نشین‌های تبریزی است.

کافی است پایمان را درون مغازه بگذاریم تا ببینیم که تنقلات رنگارنگ و آجیل‌های اصل تبریزی با قیمت‌های نجومی حسابی برق از چشمانمان می‌پراند.

یک دوری در مغازه می‌زنیم و چشممان به سبدها و کالسکه‌های بزرگی می‌افتد که داخلش را از آجیل‌های  رنگارنگ،شکلات و تنقلات پر کرده‌اند.

قیمت‌های چند هزار تومانی که وقتی به  آخرین کاغذ خرید مشتری روی پیشخوان نیم‌نگاهی می‌اندازیم، می بینیم یک و نیم میلیون شده است.

مبلغی که شاید در چند کیلومتر پایین‌تر از این فلکه حکم  مرگ و زندگی را برای صاحبانش می‌تواند بازی کند.

پدری که صبح تا شب با چرخ دستی سر چهارراه‌ها می‌ایستد و لبو می‌فروشد. مطمئنا این مبلغ می‌تواند چرخ زندگیش را بگرداند اما چنین مبالغی برای قشر دیگری از جامعه حکم پول خرد دارد.

عصرهای تبریز اگر از قسمت‌های بالای شهر کمی پایین‌تر بیاییم و قدم در راسته‌کوچه بگذاریم، می‌بینیم که زندگی در این نقطه از شهر نیز با همه مشکلات ریز و درشت آن جریان دارد، دست‌فروش‌ها قسمت، اعظم پیاده‌روها را با بساط رنگارنگ خود تسخیر کرده‌اند.

 

بساط‌ این روزهای آنها مخلفات شب یلداست.مردمان زحمت‌کش این مناطق نیز با شور و هیجانی خاص مشغول خرید شب یلدا هستند. بازار میوه‌فروش‌ها در وسط‌های راسته‌کوچه در قسمت سرپوشیده‌ای،واقع شده و جمعیت زیادی از درب ورودی آن وارد و خارج می‌شوند، در حالی که دست اغلبشان پر است. هندوانه‌ای، نایلون پرتقالی،سیب و خیاری را با خود حمل می‌کنند.

چشممان به بساط طبق مرد میانسالی در کنار پیاده‌روی راسته‌کوچه می‌افتد. روی طبق چوبیش از آجیل شب یلدا پراست و با صدای بلند رهگذران را به خرید دعوت می‌کند.با او سر صحبت را باز می‌کنیم.

از اوضاع و احوالش می‌گوید و اینکه مجبور است با دست‌فروشی امرار معاش کند و شب یلدا خجالت‌زده خانواده‌اش نشود.

حسن آقا می‌افزاید: این بریز و بپاش‌ها و چشم و هم‌چشمی‌ها سبب شده است که اقشار کم‌درآمد جامعه بیشتر تحت فشار باشند.

گرهی به ابروان پرپشتش زده و ادامه می‌دهد: به رسم قدیم پدر خانواده باید برای دخترهایی که در خانه بخت هستند، یک تحفه‌ای بفرستد و همین تحفه ناقابل اگر حتی کمترینش را در نظر بگیریم، باز 100 تا 150 هزار تومانی مایه می‌شود.

من سه دختر در خانه بخت دارم که هرکدام به هرحال از من انتظار دارند و ماهم دوست نداریم بین دوستان و آشنایان و اقوام همسرشان خجالت‌زده شوند.

حسن آقا، موقع زدن این حرف‌ها سرش را پایین انداخته و به نظر می‌آید که خیلی خجالت‌زده است. دیدن جیب‌های خالی و غیرت چنین همشهریانی دلمان را آتش می‌زند.

با خود می‌اندیشیم چرا باید فاصله طبقاتی در این شهر به این اندازه باشد که یک نفر تنها آجیل یک شب یلدایش بشود یک میلیون و نیم و در گوشه‌ای دیگر از شهر، پدری زحمت‌کش چون حسن آقا برای فرستادن تحفه شب یلدا برای سه دخترش این چنین غم صورتش را فراگیرد و سرخ و سفید شود.

 

گرارش از: فاطمه داداشی

[ad_2]

منبع : shahryarnews

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.