مصطفی داننده در عصر ایران نوشت: وقتی صحبتهای حسین هدایتی سرمایه دار مشهور و حامی باشگاه پرسپولیس، در دادگاه را خواندم که گفته بود:« تمام مدیران بانکی با من آشنا هستند و همچنین حاضرند بدون وثیقه به من تسهیلات بدهند، دلیلی نداشته تبانی کنم» یاد درد و دل جوانی در تاکسی افتادم.
جوانک تازه ازدواج کرده بود. به دنبال وام برای راهانداختن کار بود. میگفتند به هر دری میزنم، وام نمیدهند. ضامنکارمند میخواهند. چک میخواهند. سند میخواهند و … میگفت با زبان بی زبانی به من میگویند به تو وام نمیدهیم.
آدم این جوان و هزاران نفر مثل او را که برای گرفتن وام کفش آهنی به پا میکنند، کنار حسین هدایتی میگذارد، فردی که مدعی است مدیران بانکی بدون وثیقه به او تسهیلات میدهند، میبیند که چقدر سیستم بانکی ایران فشل است.
در سیستم بانکی که اگر یک آشنا داشته باشی، کارت به سرعت برق و باد حل میشود و وای به روزی که بی آشنا و پارتی، پا را به داخل بانک بگذاری.
واقعا بانکداری در ایران نه اسلامی است نه غربی. یک شتر و گاو، پلنگی است که آن سرش ناپیدا. میشود گفت که بانکها در ایران تنها مجموعهای هستند که هم صدای افراد مذهبی را درآوردهاند و هم غیرمذهبیها را.
همیشه سوالی ذهنم را درگیر کرده بود که چرا زور هیچکس در کشور به بانکها نمیرسد؟ رییس جمهور در سخنرانیها خود از بانکها گله میکند. مراجع تقلید بانکداری فعلی کشور را ربوی میدانند. نمایندههای مجلس از وضع فعلی بانکهای شکایت دارند. مردم هم که جای خود. اما اتفاقی نمیافتد. آش همان آش است و کاسه همان کاسه.
به قول سعید طلایی شاعر طنزپرداز :« هر سکه که دادند دو تا سکه گرفتند/گفتند که این بهره بانکیست ربا نیست»
بانکها شدهاند مثل گنده لاتهای قدیم و جدید شهرها، که وسط خیابان برای مردم رجز میخواندند، اما کسی جرات نداشت به آنها بگوید با لای چشمتان ابروست. الان هم بانکها هر کاری دلشان میخواهد میکنند بدون اینکه کسی کاری با آنها داشته باشد.
بانکها نه تنها روح مردم بلکه روح شهرها را هم به تسخیر خود در آوردند. هرکجا را نگاه میکنی یک بانک است. بانکی که ساعت ۴ تعطیل میشود و خیابانها را تبدیل خیابان ارواح میکند. اگر جای بانک یک مغازه لباس فروشی، ساندویچی یا کافه بود قطعا تا آخرین ساعات شب، چراغ خیابان را روشن نگه میداشت.
گاهی وقتی ساختمانی کج بالا میرود باید آن را کوبید و از نو ساخت. سیستم بانکداری در ایران هم شده است مانند ساختمانهای کج. باید آن را کوبید و از نو ساخت. بانکداری که به مردم زور نگوید و به رفقایش وام ندهد.