منبر
برای منبر امروز بریده ای از کتاب “امام حسین ع شهید فرهنگ پیشرو انسانیت” علامه جعفری ره را انتخاب کرده ام:
هر مورخ و نویسنده ای می تواند داستان ملاقات لشکریان حربن یزید ریاحی را که عمربن سعد او را برای گرفتن امام حسین (علیه السلام) و بردن او به کوفه با هزار نفر جنگجو فرستاده بود، ملاحظه کند و بنویسد، ولی ممکن است نتواند مهمترین ارزش انسانی را در این داستان درک کند.
خلاصه جریانِ این ملاقات چنین بود:
هنگامی که امام حسین (علیه السلام) در مسیر رو به کوفه، از منزل شراف گذشت، یکی از یاران آن حضرت تکبیر گفت. آن بزرگوار فرمود: الله اکبر، چرا تکبیر گفتی؟ پاسخ گفت: در مقابل، درختان خرما می بینم. و جمعی گفتند: در این مکان درخت خرما وجود نداشت، آن چه که می بینیم اسب ها و نیزه است. امام حسین (علیه السلام) فرمود: من هم چنین می بینم.
پس از مشورت به طرف ذی حسم حرکت کردند که مستقیما با لشکریان حر رویاروی نشوند. اندک زمانی گذشته بود که اسب ها آشکار شدند. ما از راه برگشتیم، همین که آن ها دیدند ما از راه برگشتیم، آنان نیز برگشتند. ما زودتر از آن ها به منزل ذی حسم رسیدیم. امام حسین (علیه السلام) امر فرمود چادرها را نصب کردیم. لشکریان حر که در حدود هزار نفر بودند، رسیدند و در گرمای روز در برابر آن حضرت قرار گرفتند. در این حال، امام حسین (علیه السلام) و یارانش ملبس به عمامه، شمشیرها را به کمر بسته بودند. آن حضرت به یاران خود دستور داد لشکریان حر را که از راه رسیده بودند، آب بدهند و سیرابشان کنند و به اسبان آنان نیز آب بپاشند. یاران آن حضرت کاسه ها و طشت ها را پر می کردند و نزدیک دهان اسب ها می گرفتند و همین که اسب ها سه جرعه یا پنج جرعه می خوردند، ظرف را برمی داشتند و جلوی دهان اسب دیگر می بردند، و به این ترتیب همه آن ها را سیراب نمودند.
علی بن طعان محاربی می گوید:
من با لشکریان حر بودم و آخر از همه رسیدم. وقتی که امام حسین (علیه السلام) تشنگی من و اسبم را دید، مشک آب را به من ارائه نمود و فرمود: برادر، سر مشک را کج کن. من هر چه می خواستم آب بیاشامم، آب از دهان مشک می ریخت و نمی دانستم چه کنم! در این موقع، امام حسین (علیه السلام) که ناظر حرکات من بود، برخاست و آمد سر مشک را خم کرد و من توانستم آب بیاشامم و اسبم را هم سیراب کنم.
ارزش و اهمیت این فضیلت بزرگ، تنها برای کسی قابل فهم است که حقِ حیات بشری و کرامت آن را در فوق دوستی ها و دشمنی ها درک کند و به آن ایمان داشته باشد. قاعدتا امام حسین (علیه السلام) می دانست که همین هزار نفر در چند روز آینده او را قطعه قطعه خواهند کرد.
ارزش و اهمیت این فضیلت بزرگ، تنها برای کسی قابل فهم است که حقِ حیات بشری و کرامت آن را در فوق دوستی ها و دشمنی ها درک کند و به آن ایمان داشته باشد. قاعدتا امام حسین (علیه السلام) می دانست که همین هزار نفر در چند روز آینده او را قطعه قطعه خواهند کرد. برای شناخت ریشه اساسیِ حق حیات، نویسندگان و متفکران، چه در شرق و چه در غرب، سخن ها گفته اند و احساسات نشان داده اند و حماسه های محرک سروده اند، ولی هیچ یک از آنان پرده از راز ملکوتی این حقیقت عظما برنداشته اند، اگرچه مطالب مفید، فراوان گفته اند. این راز بزرگ تنها با درک ارتباط مستقیم حیات با خدا آشکار می گردد، نه با معلومات سطحی و مشاهدات محدود همراه با اصولِ پیش ساخته ذهنی!
روضه
بعضی سربازون یگانه رادمرد سرفراز
قامت ممتازینه مخصوص نچّه امتیاز
سر سپَه، سقّا، علمدار شهنشاه حجاز
خاصّه دارای بِنَفسی اَنتَ رُتبَت یا حسین
بعضی سربازون اون اوچ سنّینده بیر طفل صغیر
بیر صغیری که شهادت اشتیاقینده کبیر
بیر اَمامه باشدا وار، اَگنینده پیراهن حریر
نه زِرِه، نه طاس کُلَه دن وار علامت یا حسین
بیر شتابیله سالوب آت رزمگاهه تند و تیز
گو که مقصد بزم جاناندور نه میدان ستیز
دوغرانار باخماز وجودی قطعه قطعه ریز ریز
چوخدی چون چوخ دوغرانان قربانه قسمت یا حسین
آه او ساعتدن بو سربازون یخیلدی توپراقا
گُل وجودی بَنزَدی پامال اولان گُل یَپراقا
حسرت اولدی تاپمادون فرصت هرایه یِتماقا
وار هنوز ایمدی همان نسگل، او حسرت یا حسین
جان ویروردی مسلم ابن عوسجه گلدی حبیب
سویلدی واردور وصیّت، سویله ای عزّت نصیب
گوزلرین آچدی بویوردی جان سنون جان بو غریب
قان حنا موضوعنه واردور اشارت یا حسین
«ذهنی سائل» سنون درگاهیوه دوشموش دخیل
روز و شب ذکر مصائبده ایدر اشکین سبیل
لطف قیلسان روز محشرده اونا اولسان دلیل
مسکنی حتماً اولار فردوس و جنّت یا حسین
اشعار مرحوم مشهدی اصغر ذهنی
دعای بعد روضه:
خدایا به ما توان درک صحیح فلسفه قیام سیدالشهدا ع را عنایت کن.
حامد خسرو شاهی