مهلقا خانی، زن عشایر اهل کلیبر است که بدون هیچ آموزش و امکاناتی در رقابت با سوارکاران حرفهای، ۲۶سال است قهرمان مسابقات میشود اما حالا در بیمارستان بستری شده و از قصه غمگینش میگوید.
تبریز ما (به نقل از عصر تبریز) – بهنام عبداللهی: دخترخاله مهلقا میگوید: «مسئولان به ما گفتهاند با خبرنگارانی که اینجا میآیند مصاحبه نکنید.» مهلقا با فک شکستهاش به سختی لبهای خشکش را از هم جدا میکند: «بهخاطر خودشان این را میگویند، نمیخواهند مردم بدانند در این ۲۶ سال چه ظلمی در حق من شده است.» با بستن آهسته چشمانش، میگوید بیایید داخل.
حتی اگر نگهبان بیمارستان شهدا هم همراهی نمیکرد، پیدا کردن زن اسبسواری که ۲۶ سال قهرمان مسابقات اسبسواری شده و حالا تعداد زیادی از تماشاگران فقط بهخاطر او به تماشای مسابقات اسبسواری میروند، کار سختی نبود.
مهلقایی که همیشه در قاب تلویزیون سوار اسب بود و با حرکات نمایشیاش همه را به حیرت وامیداشت، حالا در یکی از اتاقهای بیمارستان شهدا تبریز آرام گرفته؛ فک صورت، دست و انگشتانش در آخرین مسابقه اسبسواری که یکهفته پیش بود آسیب جدی دیده است. خودش میگوید اسبسوار دیگری مقابل من زمین خورد و همین باعث شد اسب من هم زمین بخورد.
برادر و خانواده برادر مهلقا که به گفته خودش همیشه کمکحالش بودهاند بالای سرش ایستادهاند. پریناز، برادرزاده ۱۰ ساله مهلقا با چشمان آبی و صورت سرخش نگرانتر از بقیه بهنظر میرسد. او راه عمهاش را در اسبسواری در پیش گرفته و حالا شاید وقتی میبیند مهلقا بعد از آن همه افتخار و قهرمانی جز خودشان هیچکس را دور خودش ندارد، در خیالپردازیهای بچهگانهاش تردید میکند.
مهلقا خانی ساکن روستای قرهقیه در کلیبر است. زندگی عشایری دارد. این چیزی است که دخترخاله مهلقا میگوید، اما خودش میگوید: «کدام زندگی؟» وقتی ۱۰ سال داشته شنیده که مسابقات اسبسواری برگزار میشود و با اجازه پدرش در مسابقه شرکت کرده؛ همان سال مقام اول را کسب کرده و حالا که ۳۷ سال دارد، ادعا میکند هرگز نشده که مقام دوم بیاورد.
دخترخاله که در تبریز زندگی میکند، در ظاهر شباهتش را به زنان عشایری از دست داده اما از دردهای مهلقا غافل نیست. میگوید: همسر مه لقا ۱۵ سال است که در بیمارستان رازی تبریز بستری است، یکی از بچههایش ازدواج کرده و حالا مهلقا با دختر ۱۸ ساله و پسر ۱۴ سالهاش زندگی میکند.
وقتی داستان زندگی مهلقا از زبان دخترخالهاش توصیف میشود، بیمارانی که در تختهای دیگر بستریاند روی لبه تختشان مینشینند و به حلقهای که ما دور تخت مهلقا تشکیل دادهایم متمرکز میشوند. بیمارانی هم که نمیتوانند بنشینند، خوابیده گوشهایشان را تیز میکنند. این را از احساساتشان که هرازگاهی به زبان میآورند، میتوان فهمید.
سال گذشته در مسابقات اسب سواری ۵۰۰ هزار تومان جایزه به نفر اول داده شد که مهلقا پول را با مالک اسب تقسیم کرد. تلاش میکند به سمت چپ بخوابد و حرف بزند تا صدایش به همه بیماران اتاق نرسد: خیلی از عشایریها مسخرهام میکنند که مگر بهخاطر ۵۰۰ هزار تومان آدم در مسابقه شرکت میکند؟ آنها نمیدانند من بهخاطر عشقم به اسبسواری این کار را میکنم نه جایزه و پول.
البته این را هم منکر نمیشود که حرفهای این و آن باعث شده در سالهای اخیر تصمیم بگیرد که شرکت در مسابقات اسبسواری را ببوسد و بگذارد کنار اما بخشدار و فرماندار و تعدادی از مسئولان با حضور در خانهاش او را به شرکت در مسابقه دعوت کردهاند. مهلقا میگوید مسئولان میگویند مردم بهخاطر تو به تماشای این مسابقات میآیند، نه دختران اسبسوار شهری.
مهلقا هرسال یکبار سوار اسب میشود و همان یکبار مقام اول را میآورد. اما رقبایش دختران تبریزی هستند که تمام طول هفته را در باشگاههای اسبسواری و مسابقات مختلف سپری میکنند.
دخترخالهاش همانطور که در لیوانی چینی برای مهلقا آبمیوه میریزد، با غرور و افتخاری که پشت چشمانش پنهان کرده میگوید: مهلقا هرسال یکبار سوار اسب میشود و همان یکبار مقام اول را میآورد. اما رقبایش دختران تبریزی هستند که تمام طول هفته را در باشگاههای اسبسواری و مسابقات مختلف سپری میکنند.
مهلقا با صدایی که بهنظر میرسد بیشتر از دست و پایش آسیب دیده به آرامی توضیح میدهد که از وقتی یادش میآید، مسئولان وعده دادهاند که اگر امسال هم در مسابقات شرکت کنی، بیمهات میکنیم، خانه مناسبی میدهیم و … که دخترخالهاش اینها را وعده سرخرمن میداند که هرگز واقعیت پیدا نمیکند.
مهلقا تمام طول سال را ورنی میبافد و با فروش ورنی نهتنها زندگی خودش و بچههایش را اداره میکند، بلکه خرج یک اسب را هم میدهد: چندسال پیش از استانداری خواستم اسبی بدهند که مجبور نباشیم در مسابقات اجاره کنم، یک اسب کوچک دادند که هنوز نمیتواند در مسابقات شرکت کند. نه خرجش را دادند و نه محلی برای نگهداریاش. حالا این اسب بیشتر از بچههایم هزینه دارد.
پزشک معالجاش میگوید در بیمارستان شهدا امکان عمل مهلقا وجود ندارد و باید در یک بخش خصوصی عمل جراحی او انجام شود. برادرش که تمام طول صحبت ما دور ایستاده بود، کمی نزدیکتر میآید: روز مسابقه تمام اسبسواران بیمه میشوند اما حالا میگویند هزینههای درمان را خودتان بپردازید و فاکتورش را بیاورید. آنها نمیپرسند که اصلاً خودتان دارید که بپردازید؟
مهلقا میخواهد دیده شود، تمام اعضای خانوادهاش با سرشان این را تایید میکنند. مهلقا میخواهد در مسابقات ملی اسبسواری شرکت کند تا استعداد ذاتیاش را در اسبسواری به همه نشان دهد. اما مسئولان ورزش و جوانان در جواب آرزوی مهلقای ۳۷ ساله میگویند: هنوز وقتش نرسیده است.