تبریز ما – احمد حسن نژاد: «قارچ زاده نشدم بیپدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم، ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هر جا نَمی بود، به خود کشیدم؛ کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم… مثل درخت سنجد کج و معوج و قانع به آب کم، و شدم معلم روستاهای […]
تبریز ما – احمد حسن نژاد: «قارچ زاده نشدم بیپدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم، ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هر جا نَمی بود، به خود کشیدم؛ کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم… مثل درخت سنجد کج و معوج و قانع به آب کم، و شدم معلم روستاهای آذربایجان. پدرم میگوید: اگر ایران را میان ایرانیان تقسیم کنید، از همین بیشتر نصیب تو نمیشود.» این توصیفی است که نویسنده کتاب «ماهی سیاه کوچولو» از خود میکند.
صمد بهرنگی؛ منتقد، داستاننویس، مترجم و محقق فولکولور آذربایجانی دوم تیرماه ۱۳۱۸ در محله چرنداب تبریز چشم به جهان گشود. والدینش عزت و سارا بودند. خانواده تهیدست صمد، دو پسر و سه دختر دیگر هم داشتند و خرجشان همیشه بر دخلشان فزونی داشت.
صمد در چنین خانوادهای قد کشید و پس از طی دبستان و دبیرستان، مهر ۱۳۳۴ راهی دانشسرای مقدماتی پسران تبریز شد و دو سال بعد در حالی که تنها هجده سال داشت جامه آموزگار به تن کرد و تا پایان عمر کوتاهش در شهرها و روستاهای آذرشهر، ممقان، قاضیجهان، گوگان، آخیجهان و فیروزسالار تدریس کرد. همرمان با آموزگاری، برای تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی وارد دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز شد و خردادماه ۱۳۴۱ موفق به دریافت گواهینامه پایان تحصیلات گردید.
صمد بهرنگی با بکارگیری روشهای متفاوت تلاش کرد کودکان روستایی را به یادگیری علاقمند سازد و والدینشان را راضی کند تا کودکان را به جای بکارگیری در مزارع و کشتزارها به مدرسه بفرستند.
تلاشهای بهرنگی موفقیتآمیز بود و با موج استقبال طرفداران به رسمیت شناختن حقوق کودکان در ایران مواجه شد. اما سبک آموزشی صمد، دلخواه سیستم و هیات حاکمه نبود. او را در سال ۱۳۴۱ به جرم بیان سخنان ناخوشایند در بین دبیران از دبیرستان اخراج و به دبستان فرستادند. یک سال بعد، با پاپوش رئیس وقت اداره فرهنگ آذربایجان به دادگاه کشاندند و در سال ۱۳۴۳ به خاطر چاپ کتاب پارهپاره به مدت ۶ ماه از خدمت تعلیق شد.
صمد از همان دوران تحصیل در دانشسرا نویسندگی را آغاز کرد. به همراه دوتن از دوستانش روزنامه دیواری فکاهی خنده را منتشر کرد. مقالات و قطعات فکاهیاش از سال ۱۳۳۶ به مدت چند سال در توفقیق منتسر شد. وی نخستین داستان منتشر شده خود به نام عادت را در سال ۱۳۳۹ نوشت و این نوشتنها با تلخون و داستانهای دیگر تداوم یافت. صمد در کنار داستاننویسی دست به ترجمه اشعار و متون از انگلیسی و ترکی استانبولی به زبان فارسی زد و حتی اشعار فارسی شعرای معاصر را به ترکی آذربایجانی برگرداند. جمعآوری فولکولور آدربایجان و فعالیتهای پژوهشی در خصوص علوم تربیتی بخش دیگری از تلاشهای بهرنگی بودند که در آنها سیاست حذف وازگان ترکی و عربی از زبان فارسی به بهانه باستانگرایی را به باد انتقاد گرفت.
صمد افکار چپ داشت و نمیتوان منکر این امر شد. برخی از کتابهای صمد در میان چریکهای فدایی خلق بسیار پرطرفدار بودند به گونهای که «ماهی سیاه کوچولو»ی بهرنگی مدتها نقش بیانیه غیررسمی این سازمان را بازی میکرد. آنان تعهد و خشم انقلابی این کتاب را ستودند و آن را اثری نمادین در ستایش مبارزه قهرآمیز دانستند و مرگ صمد را به مرگ ماهی سیاه در گلوی مرغ ماهیخوار تشبیه کردند. با این حال، بهرنگی عضو هیچ دسته و گروهی نبود و به گفته برادرش اسد، «او یک پای مسجد در مجالس ختم و عزا بود».
بهرنگی در شهریور ۱۳۴۷ در حالی که ۲۹ سال بیشتر نداشت در رود ارس غرق شد. اسد بهرنگی، درباره این حادثه گفته است: «…خلاصه دو روز آواره و سرگردان گشتیم تا بالاخره جسد را پیدا کردیم. توی یک جزیره مانندی در وسط رودخانه بود. … بعضیها میگفتند با افسری او را دیدهاند؛ ولی هیچکس اطلاع دقیقی نداشت که جریان چه طور بود. دهاتیهای آنجا خیلی بامحبت بودند جسد را آوردند بیرون و شستند… فقط دو سه تا جای زخم، طرف ران و ساقش بود چیزی شبیه فرورفتگی.»
حمزه فراهتی؛ افسر دامپزشکی که همراه صمد بود، در کتاب خاطرات خود به نام «از آن سالها و سالهای دیگر» مینویسد: «ارس درست در پشت پاسگاه جریان داشت. در میان خنده و شوخی، لخت شدند و به آب زدند. […] پنجاه متری شنا نکرده بود که صدای فریاد صمد را شنید: ” کمک!کمک!” بلافاصله برگشت و دید که صمد تا بالای شانههایش توی آب است و هراسان دست و پا میزند. بلافاصله چرخ زد و در خلاف جهت جریان آب، رو به سمتی که صمد بود، با تمام قوا دست و پا زد. تقریباً نصف فاصله را طی کرده بود که صمد برای سومین بار صدایش کرد. […] دید که جریان تند صمد را در خود بلعید. دید که صمد ناپدید شد. دید که جهان خاموش شد.»
پیکر صمد با شرکت انبوهی از مردم، روشنفکران و جوانان تشییع و در گورستان امامیه تبریز دفن شد. اما جامعه معترض روشنفکری که مهمترین آنها جلال آلاحمد و غلامحسین ساعدی بودند با مرگ صمد کنار نیامدند از همان لحظات نخست، ساواک را متهم به قتل صمد کردند.
صمد در عمر کوتاهش، آثاری جاودانه به یادگار گذاشت. در مجموع ۳۳ کتاب داستان، ترجمه و پژوهشی از صمد به یادگار مانده است. اغلب کتابها و داستانهای بهرنگی به استثنای ماهی سیاه کوچولو توسط انتشارات شمس در تبریز چاپ شده است. مجموعه قصههای صمد بهرنگی نخستین بار در سال ۱۳۷۷ با تصحیح عزیزالله علیزاده توسط نشر فردوس در ۴۳۸ صفحه منتشر شده است.
صمد بهرنگی را به نوعی میتوان «هانس کریستین آندرسن» ایران نامید. و با در نظر گرفتن برخی ویژگیهای آثارش، باید او را بنیانگذار ادبیات داستانی کودک و نوجوان به معنای امروزی دانست چرا که آثار او در دهه چهل، خیلی زود مورد توجه نویسندگانی قرار گرفت کـه برای کودکان و نوجوانان داستان مینوشتند.
منبع خبر : http://tabrizeman.ir/?p=24994