۳ تخم مرغ کمک پیرزن روستایی به جبههها و واکنش امام/ «پاسدارسسی» از تبریز، معصومه درخشان: ” شهیدلرین قانینن حرمتیده پاسداراولان مهربان اللهین آدی و یادی نن” این جمله مشهور سرآغاز برنامه «پاسدارسسی» بود که در دهه ۶۰ هر روز به مدت ۴۵دقیقه از ساعت ۱۰و ۱۵ دقیقه تا ۱۱ از رادیو پخش میشد و […]
۳ تخم مرغ کمک پیرزن روستایی به جبههها و واکنش امام/ «پاسدارسسی»
از تبریز، معصومه درخشان: ” شهیدلرین قانینن حرمتیده پاسداراولان مهربان اللهین آدی و یادی نن” این جمله مشهور سرآغاز برنامه «پاسدارسسی» بود که در دهه ۶۰ هر روز به مدت ۴۵دقیقه از ساعت ۱۰و ۱۵ دقیقه تا ۱۱ از رادیو پخش میشد و عموم مردم در شهرهای استان آذربایجانشرقی، اردبیل و آذربایجانغربی در تمام روستاها و شهرها پای ثابت این برنامه بودیم تا بتوانیم خبر عملیات رزمندگان را در جبهههای نبرد حق علیه باطل بشنویم. ولی نمیدانستیم این صدای آشنا که هرروز با آن مانوس شدهایم صدای کدام رزمنده فداکار است، نمیدانستیم این گزارشها چگونه و با چه سختیها و مشکلاتی تهیه شده و از رادیو پخش میشد. نمیدانستیم کدام جهادگر فرهنگی زیر آتش توپخانه دشمن تلاش میکند تا با رزمندگان مصاحبه کرده و رشادتهای آنان را ثبت کرده و برای ما پخش کند. حالا بعد از سالها که از آن روزهای سخت جنگ میگذرد تصمیم گرفتهام با یکی از این جهادگران فرهنگی که رزمنده هشت سال عشق و حماسه بود همکلام شوم تا از سختیهایی که برای تهیه برنامههای رادیویی و تلویزیونی متحمل شده است سخن بگوید و اینکه چگونه تلاش کرد تا فریاد مظلومیت رزمندگان اسلام را در مقابل جبهه کفر به گوش دنیا برساند. با رضا رضوانی صاحب همان صدای آشنا که مهمان خانههایمان میشد تماس میگیرم و او با وجودی که کسالت داشت و نباید زیاد صحبت میکرد با تمام مهربانی و صفای دل رزمندهاش پذیرایم شد تا از آن روزها برایم حرف بزند. رضا رضوانی قبل از اینکه وارد فعالیت رادیویی و تلویزیونی شود فعالیت فرهنگی خود را در اوائل انقلاب از مسجد پایگاه هوایی تبریز با اذان گفتن آغاز کرده و در کنار شهید فکوری و اردستانی زمینه فعالیتهای فرهنگی خود را گسترش داده است. سال ۶۰ به عنوان رزمنده به جبهه اعزام شد و در سال ۶۱ در ارتفاعات “بازی دراز”با رادیو آشنا شد و بعد از آمدن به تبریز فعالیت خود را با «رادیو جبهه » شروع کرد. آنچنان که میگوید: با همکاری شهید جباری و آقای جعفرزاده، مردمی، طمقائیل و بقال پای ما به جبهه لشگر عاشورا باز شد،گزارشگر رادیو و تلویزیون شدم، اگر قرار بود پیام رزمندگان را از طریق رادیو به مردم میرساندم باید گزارشگری میکردم. در جبههها گروهان به گروهان و دسته به دسته مهمان شده و با فرماندهان و رزمندگان مصاحبه کردم و بعد از ویرایش و آمادهسازی از رادیو و تلویزیون پخش میکردم. مصاحبه با ۱۰ هزار رزمنده در جبهه عدهای از رزمندگان مصاحبه نمیکردند، وقتی آنها حرف نمیزدند به دلم میافتاد آنها رفتنی هستند، و به قول معروف ” طرف نور بالا میزند.» تصمیم میگرفتیم حتما با او حرف بزنیم.ساعتها زحمت میکشیدیم تا رزمندهای حرف بزند . چند روز بعد وقتی یکی از رزمندگان شهید میشد دوستم میگفت “یادت هست این همان رزمندهای است که حرف نمیزد و دقیقا همان جایی که میخواستی با او مصاحبه کنی شهید شد” ا ین موضوع عزم ما را زیاد کرد بنابراین با اکثر فرماندهان و رزمندهها مصاحبه کردهام. با بیش از ۱۰هزار رزمنده هشت سال دفاع مقدس مصاحبه رادیویی و تلویزیونی گرفتهام. رضوانی با اشاره به اینکه در آن سالها با حداقل نفرات و تجهیزات برنامه تهیه و اجرا میکردیم ادامه داد: سه یا چهار نفر بودیم که در اوج غربت برنامه ۴۵ دقیقهای اجرا میکردیم. در رادیو میگفتند « اینها پاسدار و سپاهی هستند برای مردن آمدهاند هر وقت عملیات بود اینها را به خط مقدم بفرستید.» همین طور هم شد در تهیه گزارشهای مختلف از جبههها دوستم بقال موج زده شد. یدالله و مجید رفتند و نیامدند و هر کدام از ما در عملیاتهای مختلف موجی شدیم. هیچ وقت یادم نمیرود در عملیات کربلای ۴ آتش دشمن خیلی زیاد بود، من تنها گزارشگر منطقه بودم در آن شرایط و زیر آتش مرگبار دشمن اولین گزارش را ارسال کردم، ساعت یک ظهر بود رزمندگان موفق شدند آغاز عملیات کربلای ۴ را اعلام کنند. لحظهای که آتش دشمن بیشتر میشد گزارش من از قرارگاه پخش شد. ساعت یک ظهر رادیو با مارش گزارش را یک ربع پخش کرد ولی چون عملیات ناموفق بود اجازه نمیدادند گزارش پخش شود بعد از آن رادیو برنامههای عادی خود را تا ساعت دو ظهر پخش کرد و در اخبار ساعت دو نیز یک خبر کوتاه اعلام کردند. همه دنیا را از دست دادم از زمین و زمان آتش میبارید چند بار موجی شدم ولی آن موقع به فکر جان خود نبودم به فکر تهیه گزارش بودم. تنها دستگاهی که برای ضبط صدای رزمندگان داشتم دستگاه ضبط ریلی«ناقرا» بود حتی وقتی چند بارپشت سرهم موج زدند طلق دستگاه شکست آن لحظه انگار همه دنیا را از دست دادم. ما این گونه برنامه تهیه میکردیم، مصاحبهها را روی نوار ریلی ضبط میکردم. موقع اعزام به جبهه التماس کرده و نوار میخواستم. ۱۰ عدد نوار میدادند که فقط یک ربع مصاحبه میتوانستم بگیرم جمعا میشد ۲٫۵ ساعت. میگفتند نوار در مرکز کم است ولی میگفتم من به اهواز میروم باید حداقل ۱۰۰ تا نوار با خود داشته باشم ولی غیرممکن بود. گزارشگران رادیو دست به دست هم داده و مجبور شدیم نوار گزارش سایر برنامهها که خراب و معیوب شده بودند را با چسب چسبانده و آنها را تعمیر کنیم. به این ترتیب ۳۰تا ۴۰ عدد نوار جدید از ضایعات نوارهای قبلی درست کردیم. تا مصاحبههای زیادی از رزمندگان تهیه کرده و به تبریز بیاوریم. هر جا میرفتیم به غیر از خودمان کیسهای داشتیم که کلی نوار داخل آن بود با این وضعیت و بار سنگین ماشینی هم نبود که رفت و آمد را راحتتر کند در بمبارانها ماشینها از بین رفتند یادم نمیرود در عملیات والفجر چهار برای آمدن با این بار سنگین سوار کمپرسی شدیم و در عملیات بدر هم از وانت استفاده کردیم. تهیه برنامههای رادیویی هر چقدر سخت بود سختی برنامههای تلویزیونی فوقالعاده زیاد بود. یک دستگاه دوربین داشتیم، نوارها روی دوربین نبود باید در کنار دوربین دستگاه دیگری با خود حمل میکردیم. یک دوربین بود که با دستگاه پرتابل بود و btr ان جدا بود، بچهها به سختی زحمت میکشیدند و از جان مایه میگذاشتند. در عملیات والفجر ۴ ماشین بمباران شد و سه نفر از دوستان عزیزم در راه تهیه مصاحبه و گزارش شهید شدند. در تمام ماموریتها دوستان شهیدم را در کنار خود احساس میکنم، هزاران ساعت برنامه رادیویی ساخته و تهیه کنندگی و کارگردانی صدها برنامه تلویزیونی در کارنامه کاریام وجود دارد اما در تمام این کارها رفقای شهیدم در کنارم بودند. جبهه کجا و اجرای برنامه زنده کجا رزمنده فرهنگی هشت سال دفاع مقدس با اشاره به تجربیاتی که در جنگ داشت و سپس آنها را در رزمایشهای بزرگ به کار گرفته است اظهار داشت: آن زمان مصاحبهها را روی نوارهای ریلی ضبط کرده و بعد از آمدن به تبریز ادیت و پخش میکردیم، در حین پخش متوجه شدیم تعدادی از رزمندگان شهید شدهاند. مانده بودیم چکار کنیم. تصمیم گرفتیم سلامت رزمندگان را به صورت زنده انجام دهیم. تلفن و امکانات نبود. آیا این کار شدنی بود، جبهه کجا و اجرای برنامه زنده کجا. با عنایت خدا دوستان هماهنگ کردند برای اولین بار در جنوب یک خط تلفن به ما دادند ولی نه همیشگی بلکه هر روز به مدت یک ربع. تصمیم نهایی گرفته شد تا یک ربع پیام سلامتی رزمندگان اعلام شود. هر روز ساعت ۳و ۴۵ دقیقه تا ۴ عصر به مدت یک ربع رزمندگان به صف شده و سلامتی خود را با تلفن به صورت گزارش به تبریز اعلام میکردند. این یکی از مهمترین تجربیات جنگ بود. در ۳۰ سال تلاشم در رسانه در عناوین مختلف آنچه ما را با حداقل امکانات به بزرگترین موفقیتها رساند نیت و اخلاص پاک مجموعه نیروی انسانی و کادر با ایمان بود، اگر در جنگ با گزارشگری کار را شروع کردیم اما بعد از جنگ صاحب تجربیاتی بودیم که به تنهایی توانستم مسوولیت اجرا و پخش مستقیم رزمایش عاشورای سه را در مناطق استراتژیک خلیج فارس انجام دهم. ۳ تخم مرغ کمک زن روستایی به جبههها و امام وی یکی از ماندگارترین خاطرات گزارشگری خود را کمک زن روستایی به جبههها اعلام کرد و ادامه داد: یک روز با موتور خراب برای مصاحبه با خانواده شهید به روستای مایان رفتم، آن موقع نه اضافه کاری بود، نه حق ماموریت، حتی بنزین ماشین هم تمام میشد با هزینه خودمان بنزین میزدیم، موتور بنزین هم تمام شده بود بنزین زدم و راهی روستای مایان شدم با آن جادههای تپه مانندش. هنگام مصاحبه با آن خانواده شهید متوجه شدم در روستا مداحی آهنگران را پخش کردهاند، پرسیدم اینجا چه خبر است؟ گفتند ” امروز برای جبههها کمک جمعآوری میکنند” برای مصاحبه با اهالی روستا که کمک میکردند به مسجد رفتم به سختی مصاحبه میکردند. متوجه خانمی شدم که برای کمک کردن آمده بود دیدم در دستش سه عدد تخم مرغ دارد گفتم خانم چی آوردی؟ این خانم جرات نمیکرد حرف بزند. اهالی این روستا خیلی دیندار بودند خانمها با مردها حرف نمیزدند، خیلی به سختی این خانم راضی شد حرف بزند. دوباره پرسیدم خانم چی آوردی؟ گفت «از روستای ما برای جبهه کمک خواستهاند، داخل خانهام چیزی پیدا نکردم به جز همین سه تا تخم مرغ، آوردهام تا من هم کمکی کرده باشم.» ماجرای کمک کردن این خانم روستایی را برای همکاران تعریف کردم برخی خندیدند و تعدادی بیتفاوت بودند. یکی از همکاران به نام آقای اروجعلیپور گفت: «میشه آن گزارش را به من بدهی” من نیز موافقت کرده و گزارش آن خانم روستایی را به وی دادم. اخبار ساعت ۸ شب پرشنوندهترین اخبار بود، همکارم این گزارش را از طریق رادیو به تهران ارسال کرده بود و گزارش در اخبار ساعت ۸ شب پخش شده بود. فردای آن روز تعدادی از رزمندگان به دیدار حضرت امام (ره) رفته بودند، حضرت امام(ره) به آنها فرمود” شما رزمندگان پیروز این جنگید چرا که حتی آن خانم روستایی چند تا تخم مرغ داشت برای کمک رزمندگان فرستاده است.» معلوم شد حضرت امام (ره) هم اخبار ساعت ۸ شب را گوش داده بود. این موضوع فرهنگسازی شد، امام (ره) این فرهنگ را ایجاد کرد. کاش تاریخ برگردد رضا رضوانی آن چنان از عمق دلش صحنه های هشت سال دفاع مقدس را تعریف میکند انگار همه آنها مقابل چشمانش دوباره به تصویر کشیده شدهاند، جزء به جزء و لحظه به لحظه آن روزها را به خاطر دارد وقتی میخواهد از رزمندگان حرف بزند غمی عجیب در دلش مینشیند و با بغضی که در گلو دارد ادامه میدهد: من با بچههای رزمنده زندگی کردم، حالا بعد از ۴۰ سال وقتی مصاحبه رزمندگان را گوش میدهم احساس میکنم این حرفها حرفهای فرد معمولی نیست از رزمندهها می پرسیدم چرا به جبهه آمدهاید؟ همگی میگفتند برای دفاع از دین آمدهایم، برای لبیکگویی به امام آمدهایم. آنها سرباز دین بودند.انگار همه رزمندهها ۱۰۰سال در مدرسه علوم دینی درس خواندهاند، انگار فلسفه خواندهاند. ما باید آنها را در آغوش میگرفتیم و میگفتیم شما نروید. نباید شما را از دست بدهیم. آنها نسبت به آینده اطلاعات زیادی داشتند. ما اکنون غافلیم، کاش تاریخ برگردد و ما هویت گمشده خود را بازیابیم. وی افزود: رزمندهها کم صحبت میکردند ولی هر کدام از جملات آنها چند جلد کتاب بود، رزمندهها و شهدا گفتهاند دین راهنماست، اسلام چراغ است و ولایت راه هدایت را نشان میدهد. اگر میخواهیم در این تاریکی دهشتناک راه را گم نکنیم باید شهدا ر ا بشناسیم. آنها بیریا و با اخلاص بودند برای مال و منال دنیا تلاش نمیکردند. آن زمان ایمانها ارزش و اعتبار داشت.ارزشهای ما همان ارزشهای ۱۴۰۰ سال قبل بود، ارزشهای امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) بود. این ارزشها را ما خلق نکردیم. نبرد عاشورا این ارزشها را خلق کرده است. اگر ملت ما دنبال چاره مشکلات است بروند به حرف رزمندهها و شهدا گوش بدهند. آنها راه را به ما نشان دادهاند. وی با بیان اینکه با حداقل تجهیزات بیشترین دستاوردهای فرهنگی را داشتیم، خاطرنشان کرد: آن زمان بودجه فرهنگی معنایی نداشت، اگر بودجه فرهنگی بود با آن دوربین فیلمبرداری میخریدند. آن موقع لشگر عاشورا با حوزه سرزمینی شامل زنجان، اردبیل، آذربایجانشرقی و آذربایجانغربی فقط با یک دستگاه ناقرا کار میکرد. بودجه نبود اما دستاوردهای آن، فرهنگی بود که یک خانواده دو یا سه فرزندش را به جبهه میفرستاد. جهادگر فرهنگی هشت سال دفاع مقدس با اشاره به افزایش مشکلات اقتصادی در کشور افزود: اگر در موضوع اقتصاد روز به روز عقب میرویم به خاطر این است که ارزشها عوض شدهاند الگوهای غربی جایگزین ارزشها شدهاند. عدهای به دنبال پستهای عالی بوده و عملگرا نیستند، در حالی که شهدا زودتر از همه آمده و دیرتر از همه میرفتند، کم غذا خورده و کم میخوابیدند. روزی که من و بهزاد پروین قدس با ۱۴هزار تومان دوربین فیلمبرداری و آپارات خریدیم دوستم مجید با ۱۰ هزار تومان در ولیعصر زمین خرید. مسوولان خودشان را به رزمندهها نسبت ندهند/ مسئولان باید دائره المعارف جنگ را بشناسند وی تصریح کرد: ولی اکنون وزیران، مسوولان و مدیران مانند رزمندگان هشت سال دفاع مقدس نیستند تا در اقتصاد موفق شوند. آنها باید دائره المعارف جنگ را بشناسند، نگویند ما رزمندهایم، خودشان را به رزمندهها نسبت ندهند، رزمنده کنونی آن است که در عرصه صنعت به فکر ساخت و تولید باشد. اگر الان با تفکر بسیجی به میدان بیایی اجازه نمیدهند کار کنی، همان طور که مرا اجازه ندادند. دو کارخانه تعطیل به اسم سایپا را تحویل گرفتم ، ۴سال بعد با ایده و تفکر بسیج و تجربه جنگ کارخانه تعطیل شده را سرپا کرده و راهاندازی کردم. ولی یک خسته نباشید و دستت درد نکند نگفتند ولی گفتند به چه حقی قطعهای که باید از چین وارد میشد را تولید کردید، نباید آن را تولید میکردی. آقای وزیر و معاون وزیر و سایر مسوولان کشور از خواب برخیزید، اگر دنبال نسخه شفابخش میگردید بروند بسیجیان شهید را بشناسید، شهید باکری، شهید زین الدین و شهید اکبری و هزاران شهید این کشور را بشناسید. شهدا و رزمندگان مظلومند وی با اظهار ناراحتی از اینکه نام شهدا از تابلوهای شهری عوض میشود گفت: در هشت سال دفاع مقدس ما مظلوم نبودیم، هشت سال دفاع مقدس اوج افتخار و اقتدار ما بود. ولی اکنون شهدا و رزمندگان در اوج مظلومیت هستند، به جای اینکه راه و مرام شهدا را بشناسند اسامی شهدا را پاک میکنند. یک جمله نیز خطاب به ملت ایران عرض کنم: شهدا فقط آنهایی نیستند که نامشان بر سر کوچهها و خیابان است. اسم خیلی از شهیدان در خیابانها نیست حتی مدرسهای هم به نامشان نیست، ولی تفکر شهیدان این بود که آنها خادم ملت هستند و این تفکر و دیدگاه آنها به برکت قرآن بود. اگر حمایت میکردند صدها حاتمیکیا داشتیم رزمنده فرهنگی هشت سال دفاع مقدس با اشاره به عدم حمایت از اقدامات فرهنگی در استان آذربایجانشرقی گفت: در جشنواره فیلم فتح در سال ۷۳ به عنوان بهترین تهیه کننده سپاه انتخاب شدم و آقای حاتمیکیا نیز به عنوان بهترین کارگردان سپاه معرفی شد. در تهران آقای حاتمیکیا را حمایت کردند او فیلمساز جنگ شد ولی در استان آذربایجانشرقی هیچ حمایتی از من نشد. اگر حمایت میکردند اکنون حاتمیکیا تنها نبود بلکه صدها حاتمیکیا در این کشور داشتیم. جبهه فرهنگ تعطیل نیست وی ادامه داد: فرقی که بین رزمنده، آرپی جی زن و تخریب چی و یک نیروی فرهنگی وجود دارد این است که همه ما بعد از جنگ آمدیم تبریز، آنها به خانه خود رفتند ولی ما به خانه نرفتیم برای اینکه سنگر فرهنگ به نیروی فرهنگی نیاز دارد. در رادیو و تلویزیون، مطبوعات و فضای مجازی برنامه ما کم نشده است، بعد از جنگ نیز با همان همت برنامه را ادامه دادیم، اگر در تلویزیون هفتهای یک برنامه بود تا سال ۹۰ دو برنامه اجرا کردیم و در رادیو یک برنامه را به ویژه برنامه تبدیل کردیم. ما صاحب فرستنده رادیویی شدیم. از سال ۷۰ برنامه «پاسدار سسی» به برنامه «جلوههای ایثار» تغییر نام داد و برنامه «سیمای پاسدار» به برنامه «ایثار برنامه سی» عوض شد. با ابتکارات لشگر عاشورا در رزمایش مسوولیت رادیو و تلویزیون به سپاه پاسداران سپرده شد، هر کجا رزمایشی در حال اجرا بود گفتند لشگر عاشورا بیاید اگر در طی هشت سال دفاع مقدس ۴۵ دقیقه برنامه اجرا میکردیم در این رزمایشها ۲۴ ساعت برنامه داشتیم و همه اینها در سایه استفاده از تجربیات جنگ بود. اگر ما در جنگ گزارشگر بودیم کارگردانی کردیم، مدیر گروه، تهیه کننده، سردبیر و نویسنده شدیم. رضوانی در پایان با اشاره به فعالیتهای خبری خود نیز گفت: در کنار مسوولیت برنامههای رادیو و تلویزیونی، اخبار سپاه و بسیج با کیفیت عالی تهیه و در اختیار رسانهها قرار دادهام، بیش از ۳۰ سال خبر نوشتهام، بیش از هزار خبرنگار آموزش دادهام. وی ادامه داد: سرعت و دقت در انعکاس اخبار زبانزد تمام مسوولان سپاه در کشور است. در یکی از ایام در درگیری با ضد انقلاب نزدیک ظهر در غرب کشور خبر به هلاکت رساندن عامل انفجار انتقال خطوط گاز ایران به ترکیه توسط رزمندگان تیپ دو لشکر عاشورا بلافاصله از خبر۱۴ شبکه یک پخش شد. این خبر باعث خوشحالی مردم شد، سرعت عمل باعث حیرت فرماندهان شد، فرمانده منطقه با خوشحالی گفت « این خائن را رزمندگان شکار نکردند بلکه شما این را به درک فرستادید». انتهای پیام/۶۰۰۲۰/ر