طنز/ هی میخواهم ننویسمها… نمیگذارند که! ، خدایا کی این مردادماه تمام میشود تا این مسوولان محترم از صرافت خودشیرینی برای خبرنگاران بیفتند و ما هم برویم به کارمان برسیم و به تشویش اذهان عمومی بپردازیم و زبانداری کنیم؟! خوب زبانتان را کوتاه کنید دیگر خبر مرگتان!! بعد میگویند ما در دادگستری پرونده داریم و […]
طنز/ هی میخواهم ننویسمها… نمیگذارند که!
، خدایا کی این مردادماه تمام میشود تا این مسوولان محترم از صرافت خودشیرینی برای خبرنگاران بیفتند و ما هم برویم به کارمان برسیم و به تشویش اذهان عمومی بپردازیم و زبانداری کنیم؟! خوب زبانتان را کوتاه کنید دیگر خبر مرگتان!! بعد میگویند ما در دادگستری پرونده داریم و میخواهند ما را دستگیر کنند ببرند زندان! آخر شما چه کار دارید برخی مدیران خدوم و دلسوز بیتالمال را چطور هزینه میکنند؟ به شما چه؟! بیتالمال است دیگر یک جور باید حیف و میل شود؛ چه جوریش مهم نیست(؟!) آخر به شما چه پسر چه کسی مدیرعامل شرکت عمران کجا میشود؟؟ جلفا نشد مرند؛ مرند نشد کلیبر؛ کلیبر نشد ورزقان؛ ورزقان نشد اهر؛ اووووووووه اینهمه شهر؛ جای شما را تنگ کردهاند؟!! آخر به شما چه درختان جنگلهای ارسباران را چه کسی میخورد؟! چکار دارید آخر زمینهای ارس را که باید تبدیل به واحد تولیدی میشدند چه کسانی بزخری کردند؟ بزخری نشد،گاوخری؛ گاوخری نشد، اسب خری؛ اسب خری نشد، قاطرخری. بالاخره یه کسی هست که زمینها را صاحب شود و به قیمت خون پدرش بفروشد و بعد ببینیم ارس پر شده است از پاساژ و معاملات ملکی و ….تنها این موارد نیستند که؛ به همه چیز مدیران و مسوولان خدوم کار دارید!! چه میدانم هی برمیدارید مینویسید بودجه دریاچه ارومیه فلان شد؛ بافت فرسوده بهمان شد؛ قیمت مرغ کوفت شد؛ گوشت قرمز زهرمار شد؛ برنج حناق شد و ….همین زباندارازیها و ناشکریها را کردید که حالا دیگر نمیتوانیم دو استکان چای هم دم کنیم کوفت کنیم لااقل خستگیمان در برود. ۸۰ هزار تومان هم قیمت چای میشود آخر؟؟ طلا که نیست اول و آخرش پهن است دیگر!! به خدا حق دارند دعوایتان بکند بگوید لال شید تا کسی از شما شکایت نکند. خود من به عنوان یک خبرنگار زبانکوتاه (نه زباندراز) و اغلب خودشیرین، قول میدهم زبانم را باز هم کوتاهتر کنم.اصلا میخواهم هجرت بکنم و کنج عزلت گزینم. باقی عمرم را هم به افق خیره میشوم تا دیگر نیازی به مصرف آب و برق و چای و … هم نباشد. خرجم هم کمتر میشود.اما قبل از گوشهنشینی و صوفیگری میخواستم گلهمندی کوچکی از استاندار دانشمندمان داشته باشم.آقای استاندار روز خبرنگاری فقط دفتر دو رسانه را لایق قدوم مبارک دانستید، سایر دفاتر رسانهای خبرنگار نیستند؟ دل ندارند؟ شما را دوست ندارند؟ ملتزم رکاب نیستند؟ خوب به همه رسانهها میرفتید.چه میشد مگر؟! آسمان به زمین میآمد؟ ما هم قشنگ برمیداشتیم مینوشتیم استاندار غیور و فرهنگدوست آذربایجانشرقی در یک حرکت حماسی و باشکوه از دفاتر خبرگزاریها دیدن کرد و برگ زرین دیگری بر کارنامه درخشان خود اضافه کرد.فکر میکنید ما بلد نیستیم مثل آنها خودشیرینی بکنیم؛ چرا بلد نیستیم خیلی هم خوب بلدیم، به قول معروف (بیز چادیراسیزلیخدان اوده قالمیشیخ!!)البته حق دارید ما اصلا برگ زرین نیستیم؛ بیشتر شبیه برگ چغندر هستیم. روز خبرنگار که میشود به مدت ۲۴ ساعت تبدیل به رکن چهارم دموکراسی، زبان گویای مردم، قلم به دستان وارسته و … میشویم اما بعد از طلوع آفتاب ۱۸ مرداد تا ۱۶ مرداد سال بعد تبدیل میشویم به «بادیمجان شیتیلی، داش کلم، چوغوندور یارپاغی، یرکوکی» و اقلام این چنینی….قصه ما به سر رسید کلاغه به خونهش نرسید (زبان دراز بود)…. نگارنده: کوزتانتهای پیام/۶۰۰۲۶/س